عشق بازار
من در آیینه چشمهای تو چیزی را دیدم ، که در هیچ آیینه ای نمیتوان دید
درباره وبلاگ


من ا هل اصفهانم عاشق طبيعت وحيات وحش حامي حقوق بانوان و بسيار سفر كردن رو دوست دارم WWW.masoudraha84@YAHOO.COM منتظر ایملهای قشنگتون هستم

پيوندها
فروشگاه بزرگ اینترنتی
عاشق دلتنگ
♀★•★♥lOvE♥★•★♀
01melodi07
دختران آفتاب
زیبا پیکس
عکس
دنیای شعر پارسی
تبادل لینک رایگان و اتوماتیک
عشق تنها
˙•▪●ღ عاشقونه ღ●▪•˙
دختر تنها
مشاوره کنکور رایگان
عاشق پایان ناپذیر
نانا متفاوت تر ازهمه
شکلکهای مژی جوووووون*
یه چیزی می گم...یه چیزی بگو
عاشقانه+سرگرمی
فقط پسرا
فقط دختر ها
آنا هیتا
1
OK
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشق بازار و آدرس lovedel.LoxBlog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 4
بازدید ماه : 3
بازدید کل : 79017
تعداد مطالب : 15
تعداد نظرات : 76
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


کد فال حافظ -->
نويسندگان
MASOUD

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 



 
 
باران عشق من    
 
باران من ، روزی باریدی بر تن خسته من ، قلب من شد عاشق تو!
همیشه چشم به راهت مینشینم ، این شده کار هر روز من که حتی قبل از آمدنت  
در زیر باران بی قراری خیس میشوم
هوای چشمهایم ، هوای آمدنت است ، از عشق تو دیوانه شدن ،  
یک حادثه بی تکرار است
تو همان بارانی، زیرا مثل باران پاک و زلالی ، مثل لحظه آمدنش پر از شور و التهابی
قلبم.... قلبم .... قلبم... تند تند، تند تند ، میتپد به عشق آمدنت
چشمهایم چشمهایم از شوق آمدنت ... تنها خیره شده است به آن سو!
آن سوی سرزمین ها ، نمیدانم کجاست ، دور نیست ، لحظه آمدنت نزدیک است
ذهن من به لحظه در آغوش کشیدنت درگیر است ،
تنهایی دیگر به سراغ من نیا که خیلی دیر است،
ببین حال مرا ای تنهایی ، نگو به من که بی وفایی ، به خدا تا او را دیدم دلم لرزید!
لرزید دلم ، خیس شد تنم، باز کردم چشمهایم را ، دیدم خواب تو را!
دیدم همان رویا را در خواب ، گرفتم دستهایت را ، با تمام وجود حس کردم عشقت را!
قطره قطره قطره میریخت بر روی زمین .... قطره قطره قطره میریخت بر روی گونه هایم
این قطره های باران بود یا اشکهایم
خدایا چرا اینقدر گرم است دستهایم
خدیا چرا میلرزد پاهایم
خدایا چرا نمیشوند حرفهایم....
آه ، عاشقیست ، نمیتوانم باور کنم که وجودم نیز دیگر مال خودم نیست ،
با وجودی دیگر درگیر است ، قلبم دیگر مال خودم نیست جای دیگری اسیر است
این باران است که می بارد بر روی من ، این من هستم که در زیر قطره هایش در آغوشی گرم ایستاده ام ،
دیگر صدایم نمی لرزد برای یک فریاد ! برای اینکه دنیا بشنود ،
برای اینکه قلبها بلرزد، برای اینکه بگویم عاشقم ،
هم عاشق تو ، هم عاشق بارانی که مرا عاشق تو کرد... 

 
 

 
 

صفحه قبل 1 صفحه بعد